در تشابه و تفاوت آتاتورک و رضاشاه
تاریخ انتشار: ۱۵ فروردین ۱۴۰۲ | کد خبر: ۳۷۴۵۴۴۲۸
عصر ایران؛ هومان دوراندیش - در سال 1299، هنگامی که رضاخان میرپنج وارد ساختار قدرت سیاسی در نظام قاجار شد، ژنرال کمال پاشا نیز با ایجاد جنبش مقاومت علیه پیمان “مندرس”، جامۀ قهرمان ملی ترکهای عثمانی را بر تن کرد.
پیمان مندرس در پایان جنگ جهانی اول به دولت عثمانی تحمیل شده بود و کمال پاشا – که بعدها از سوی مجلس ترکیه لقب آتاتورک (پدر ترکها) به وی اعطا شد - برای اجرای یکی از مفاد اساسی آن، از سوی سلطان عثمانی به جانب شرق آناتولی اعزام شد.
بیشتر بخوانید:
اخباری که در وبسایت منتشر نمیشوند!
ایستادگی آتاتورک در برابر دولت رو به زوال عثمانی، سبب افتتاح مجدد مجلس مشروطه در این کشور و انتشار “اصول میثاق ملی” از سوی مجلس شد. با حملۀ ارتش یونان به خاک عثمانی، مجلس ملی آتاتورک را به سمت فرماندهی کل قوا منصوب کرد و وی نیز مردم را به قیام برای استقلال و آزادی فراخواند.
ژنرال کمال پاشا سرانجام پس از 22 روز نبرد سهمگین، توانست با در هم شکستن حلقۀ محاصرۀ یونانیان، مانع از تصرف آنکارا از سوی آنان شود. دفع خطر خطیر سپاه یونانی در خاطرۀ مردم عثمانی باقی ماند و به همین دلیل زمانی که آتاتورک به دلیل سازشکاری و دونهمتی سلطان وحیدالدین، خلافت را به مقامی صرفا مذهبی بدل کرد، کسی در رثای وداع همیشگی خلافت با سیاست، مرثیهای نسرود.
آتاتورک که فرماندهی کل قوا را به شرط داشتن اختیارات گستردۀ تقنینی و اجرایی پذیرفته بود، با تاسیس نظام جمهوری و لغو خلافت در سال 1924، نزاع نوپای نوگرایان سکولار و سنتگرایان مذهبی را از همان آغاز به نفع نوگرایان پایان بخشید.
یکسال پس از برچیده شدن بساط خلافت در ترکیه، دوران سلطنت دودمان قاجار نیز در ایران به سرآمد. هرچند که خلافت عثمانی و سلطنت قاجاری، همانند “برج موریانه" بودند و دیر یا زود فرو میریختند، اما رضاخان بخت نیک و نیکبختی آتاتورک را نداشت تا در هیئت “قهرمان ملی” ظاهر شود و از موضع قدرت عروس حکومت را در آغوش کشد.
هم از این رو وی در فاصلۀ 1299 تا 1304، به سلسلهای از رفتارهای خاکسارانه و مزورانۀ مذهبی تن در داد تا سرانجام رشتههای پوسیدۀ سلطنت فرسودۀ قجری را پنبه کرد.
مهمترین نمود و نتیجۀ برتری موقعیت سیاسی آتاتورک نسبت به رضاخان، الغای خلافت در ترکیه و ابقای سلطنت در ایران بود؛ چه رضاخان نیز در آغاز جامۀ “جدید” ریاست جمهوری را بر تن خویش، زیبندهتر از قبای قدیمی پادشاهی میدید اما مخالفت علما و فضلای نامی و نافذی چون سید حسن مدرس و محمدتقی بهار با تاسیس جمهوری، رضاخان به رضاشاه بدل شد نه به رئیسجمهور.
درآن زمان هنوز قدرت روحانیون و زمینداران بزرگ آن قدر تحلیل نرفته بود که سردار سپه بتواند تمامیرویاهای خود را محقق سازد. رضاشاه و آتاتورک هیچ کدام از طبقات بالای جامعه برنخاسته بودند. اما برخلاف رضاشاه که در سال 1299 به گمنامی سیاسی مبتلا بود، آتاتورک در 1920 مصداق بارز یک رجل سیاسی بود.
وی را سالها پیش از آن که "ماه مراد از افق طلوع کند"، عضویت در کمیتۀ مرکزی "جمعیت اتحاد و ترقی" (مهمترین گروه مخالف دولت عثمانی) دست داده بود. شاید هم از این رو بود که او به ضرورت "کار حزبی" باور داشت.
علاوه بر این، آتاتورک بر احیای مجلس مشروطه در دولت عثمانی اصرار میورزید و حتی پس از به قدرت رسیدن، اختیارات مجلس را به زیان قوۀ مجریه افزایش داد؛ چراکه وی اهمیت استراتژیک مجلس در تداوم بقای نظام سیاسی را درک میکرد و برخلاف رضاشاه، مجلس ممسوخی را که دامن استقلالش به کلی ملکوک شده باشد، خوش نداشت.
در واقع آتاتورک تفوق "حزب" در مجلس ملی را برای تحقق "کمالیسم" (ایدئولوژی برآمده از مشی سیاسی خودش، که مصداقی از مصادیق لائیسیته بود) کافی میدید و به شخصی کردن قدرت چشمداشتی نداشت.
به رغم اینکه در ترکیۀ آتاتورک نیز همانند ایران دوران رضاشاه، کیش شخصیت رواج داشت، اما "مقایسۀ نزدیک" رضاشاه و آتاتورک نشان میدهد که دیکتاتوری آتاتورک به دلیل نهادمند بودن عرصۀ سیاست در ترکیه، منجر به شخصی شدن قدرت در نظام سیاسی این کشور (لااقل در حد واندازۀ سلطنت رضا شاه) نشده بود.
آتاتورک زاد و ولدی نداشت و به همین دلیل از فعالیت حزب خلق جمهوریخواه نگران نبود؛ چراکه جانشین وی سرانجام میبایست از درون این حزب برآید یا توسط حزب کنترل شود.
اما رضاشاه علاوه بر آنکه اهل قیام و قعود حزبی نبود، به واگذاری سلطنت به فرزندش نیز میاندیشید و خائف بود که مبادا حضور یک حزب قدرتمند در فضای سیاسی کشور، سرانجام قدرت را از چنگ خاندانش خارج سازد یا اینکه "حکومت" فرزندش را به "سلطنت" بدل کند.
در واقع آتاتورک بهرغم خصلت غیردموکراتیک حکومتش، با نهادمند ساختن عرصۀ سیاست تخم توزیع قدرت را در خاک سیاست ترکیه پراکند اما رضاشاه با احتراز از چنین اقدامی، چرخهای سهچرخۀ معیوب "استبداد، آزادی و هرج و مرج" را در جامعه ایران دست نخورده باقی نهاد.
به رغم این اختلافات، آتاتورک و رضاشاه در آغاز عصر کمونیسمهراسی، به ترتیب، با رضایت و حمایت انگلستان به قدرت رسیدند و هر دو به راه نوسازی محافظهکارانه رفتند. ناسیونالیسم و سکولاریسم محتوای اصلی رفرمیسم رضاشاه و آتاتورک را تشکیل میداد. اتوریتریسم و اتاتیسم (دولتگرایی) نیز شیوه و چارچوب نوسازی هر دو دیکتاتور بود.
آتاتورک و رضاشاه
تغییر لباس مردان، کشف حجاب زنان، ایجاد نظام حقوقی و آموزشی عرفی و مدرن، بازنویسی مجدد تاریخ، راهسازی و صنعتگرایی، تضعیف طبقات سنتی و ایجاد و تقویت طبقات مدرن را باید مهمترین موارد مشترک اصلاحات رضاشاه و آتاتورک برشمرد.
با این حال آتاتورک در مذهبزدایی از جامعه، بیپرواتر از همتای ایرانیاش عمل میکرد؛ چراکه وی تقویم میلادی را جایگزین تقویم هجری ساخت، الفبای لاتین را جانشین الفبای عربی نمود و روز یکشنبه را روز تعطیل هفته اعلام کرد.
وی بر این باور بود که «سیهروزی ترکان، ریشه در دلبستگی آنها به سنتهای دیرین و ... سختجانی الگوی کهن زندگی ... دارد و برای دستیابی به سعادت و بهروزی میباید مدنیت غربی را که جهانشمول است، بدون درنگ پذیرفت.»
اصلاحات آتاتورک، فارغ از نسبتش با تاریخ و فرهنگ ترکها، برخلاف اصلاحات رضاشاه واجد منطق درونی بود، زیرا در ترکیۀ آتاتورک، تقویت طبقات جدید با جذب اعضای این طبقات به درون ساختار قدرت سیاسی همراه بود.
آتاتورک نخبگان طبقات جدید را در حزب جمهوریخواه سازمان داد و حتی در سال 1930 حزب لیبرال را تاسیس کرد تا ظرفیت جذب نخبگان مدرن را در ساختار سیاسی کشور افزایش دهد. هر چند که این حزب دوام و قوامی نیافت.
اما رضاشاه تنها با هدف تضعیف طبقات سنتی به ایجاد و تقویت طبقات مدرن پرداخت بیآنکه فکری به حال مطالبات سیاسی طبقات مدرن و جذب آنها در ساختار قدرت سیاسی بکند. در واقع طبقۀ روشنفکر برای آتاتورک دارای اهمیتی استراتژیک بود، اما نگاه رضاشاه به روشنفکران، خصلتی تاکتیکی و ابزارانگارانه داشت. به همین دلیل رضاشاه پس از تثبیت پایههای قدرت خود به تدریج به حذف روشنفکران پرداخت.
محمدعلی فروغی
بنابراین میتوان گفت که اصلاحات وی فاقد منطق درونی بود چراکه حذف طبقات قدیم بدون جذب طبقات جدید، امری غیرممکن و از حیث تداوم بخشیدن به حیات "رژیم سیاسی"، رویهای بیهوده بود.
آنچه توسط آتاتورک و رضاشاه اجرا شد، مصداق بارز "مدرنیسم اقتدارگرایانه" بود، ولی تفاوت مهمی هم در مشی سیاسی این دو وجود داشت و آن اینکه، حکومت آتاتورک تا پایان عمر وی "اقتدارگرا" باقی ماند؛ اما حکومت رضاشاه در هشت سال اول پادشاهی وی، مصداق یک نظام "اقتدارگرا" بود و در هشت سال دوم، مصداق "نظام سلطانی" شد.
در بین مورخان معاصر، محمدعلی همایون کاتوزیان معتقد است که حکومت رضاشاه از 1312 به بعد، دیگر یک نظام سلطانی شده بود و علت این وضعیت نیز همان شخصی شدن قدرت بود که پیشتر به آن اشاره کردیم.
شخصی شدن قدرت و حذف روشنفکران، نقش مهمی در عبور رضاشاه از اقتدارگرایی به نظام سلطانی داشت. حذف سیاسی محمدعلی فروغی در 1314 و حذف فیزیکی علیاکبر داور در 1315، که هر دو مورد ناشی از خشم رضاشاه بود، نشانههای بارز حرکت رژیم رضاشاه به سمت سلطانیسم در سالهای پایانی حکومت وی بود.
علیاکبر داور
اگرچه برخی از محققان اساسا با مفهوم "نظام سلطانی" مخالفاند، ولی نکتۀ مهم این است که حذف روشنفکران مدرنیستی که ستونهای حکمرانی رضاشاه بودند، قدرت سیاسی را در ایران رضاشاهی، بیش از حد شخصی کرد و در چنین وضعیتی، نظام سیاسی سستبنیان میشود؛ چراکه بنیانش یک شخص خاص است و با کنار رفتن آن شخص، نظام سیاسی به شدت منفعل میشود.
این سستبنیانی در رژیم سیاسی آتاتورک، به علت نقش قابل توجه حزب سیاسی حاکم، پدید نیامد ولی در رژیم رضاشاه، حزبی در کار نبود و بقای حکومت پهلوی ناشی از این بود که متفقین گزینۀ مناسبی برای جانشینی رضاشاه نداشتند و محمدعلی فروغی هم پیشنهاد انگلیسیها را نپذیرفت و حاضر نشد که سلطنت را ملغی کند و خودش نخستین رئیسجمهور ایران شود.
در نتیجه، محمدرضاشاه توانست در دهۀ 1320 به عنوان یک "بازیگر منفعل" در صحنۀ سیاسی، پادشاه ایران باشد و تنها پس از مداخلۀ خارجیِ منتهی به حذف مصدق، توانست از دوران 12 سالۀ حکمرانی منفعلانهاش خارج شود و پس از ده سال اقتدارگرایی (42-1332)، عاقبت به سمت بازتولید یک نظام سلطانی جدید حرکت کرد.
منبع: عصر ایران
کلیدواژه: آتاتورک و رضاشاه رضاشاه و آتاتورک دولت عثمانی نظام سلطانی نظام سیاسی قدرت سیاسی
درخواست حذف خبر:
«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را بهطور اتوماتیک از وبسایت www.asriran.com دریافت کردهاست، لذا منبع این خبر، وبسایت «عصر ایران» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۳۷۴۵۴۴۲۸ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتیکه در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.
خبر بعدی:
زبانزد شدن تجملگرایی اشرف خواهر شاه + عکس و سند
تجملگرایی و اسراف در خاندان پهلوی از ویژگیهای شناخته شده این خانواده بود که در میان آنها هم، شمس پهلوی خواهر ارشد محمدرضا به شواهد اسناد تاریخی یکی از مُسرفترین و تجملگراترین چهرههای رژیم پهلوی بوده است. سندی در این زمینه که به تاریخ ۱۲ اردیبهشت ۱۳۴۴ است، تعدادی از خودروهای موجود در یکی از کاخهای شمس پهلوی را معرفی کرده است. لازم به توضیح است که در سال ۱۳۴۴ خودرو یکی از کالاهای سرمایهای بوده و قیمت آن بسیار زیاد بوده است.
شمس پهلوی اولین فرزند رضاشاه از همسر دومش تاجالملوک در ششم آبان ماه سال ۱۲۹۶ در تهران به دنیا آمد. از دوران کودکی و نوجوانی او اطلاعات چندانی در دست نیست فقط در خاطرات اشرف پهلوی و بعضی از کتابهای منتشر شده در دوران پس از پیروزی انقلاب اسلامی چنین استنباط میشود که وی برخلاف خواهرش اشرف، علاقه چندانی به دخالت در امور سیاسی از خود نشان نمیداد و بیشتر به علائق شخصی و فردی خود میپرداخت. شمس پهلوی با ایفای نقش سنتی زنان که پرداختن به امور خانهداری و زندگی زناشویی بود احساس راحتی میکرد و تنها برای کسب وجهه اجتماعی ریاست جمعیت شیروخورشید سرخ را پذیرفت و تا ماههای آخر سلطنت پهلوی در اختیار او بود. همچنین از ریاست وی بر کانون بانوان ایران که در اردیبهشت سال ۱۳۱۴ توسط رضاشاه برای پیشبرد و اجرای اهداف خود درخصوص کشف حجاب ایجاد شده بود، میتوان نام برد. رضاشاه پهلوی در سال ۱۳۱۵ تصمیم به ازدواج دختران خود شمس و اشرف پهلوی گرفت و اعلام کرد جوانان وابسته به خانوادههای اشراف، مقامات مملکتی و صاحب منصبان کشور، خود را برای این کار کاندیدا کنند. در میان داوطلبان متعدد، علیمحمد قوام (فرزند ابراهیم قوامالملک شیرازی) و فریدون جم (فرزند محمود جم، نخستوزیر) به ترتیب برای شمس و اشرف درنظر گرفته شدند. این ازدواج اجباری فقط بنابه خواسته و تمایل رضاخان و بدون اطلاع و نظر دخترانش انجام گرفت و فقط شمس به دلیل ارشدیتش خواهان ازدواج با فریدون جم شد که مورد موافقت شاه قرار گرفت و همسران دو خواهر با یکدیگر تعویض شدند. شمس پهلوی در کاخی در مهر شهر کرج به نام کاخ مروارید زندگی میکرد. این کاخ توسط موسسه رایت آمریکا ساخته شده است.
هزینه زندگی شمس برطبق اسنادی که پس از انقلاب اسلامی منتشر شد شامل:
ــ سال ۱۳۴۹ پانزده میلیون تومان، ۱۳۵۰ بالغ بر ۲۰ میلیون تومان و در سال ۱۳۵۱ معادل ۲۵ میلیون تومان بوده است و البته این جدای حسابهای کلان بانکهای خارج از کشور و هزینه کاخها و ویلاهای او بوده است. وی در اواخر عصر پهلوی یکی از سرمایهداران بزرگ ایران به حساب میآمد.
در اسناد سفارت امریکا که در سال ۱۳۵۸ ش به دست آمد، از او به عنوان یکی از اعضای خاندان سلطنتی که منافع فراوانی در تجارت دارد، یاد شده بود. او حبیب ثابت پاسال، تاجر و سرمایهدار بهایی را به عنوان کارگزار خود در امر تجارت برگزیده بود. شمس از نظر سیاسی، اهمیتی در خاندان پهلوی نداشت.
شمس پهلوی پیش از پیروزی انقلاب اسلامی با مقادیر هنگفتی طلا و جواهر از ایران گریخت و به کالیفرنیا رفت. زمانی که محمدرضاشاه دوران آوارگی خود را در مکزیک میگذراند، سه تن از فرزندانش (فرحناز، علیرضا و لیلا) را نزد شمس به کالیفرنیا فرستاد و قرار بود خود نیز به ویلای شمس واقع در آکاپولکو نقل مکان کند. در آن زمان گفته میشد که شمس این ویلا را به مبلغ چهار میلیون دلار خریداری کرده است. او به غیر از این ویلا، قصرهای دیگری در بورلیهیلز، لوسآنجلس و لاسوگاس امریکا برای خود خریداری کرده بود.
منبع: همشهری آنلاین
tags # تاریخ معاصر ایران سایر اخبار (تصاویر) این گوسفند غولپیکر چینی از پورشه هم گرانتر است! قارچهای زامبیِ سریال آخرین بازمانده (The Last Of Us) واقعی هستند! (تصاویر) عجیب و باورنکردنی؛ اجساد در این شهر خود به خود مومیایی میشوند آخرین حسی که افراد در حال مرگ از دست میدهند، چه حسی است؟